دلنوشته

 همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم

 و آن روز نوبت من بود

 چشمهایم را بستم...

 یک،دو،سه...

 و باز کردم

 تو گم شده بودی

 و من پی تو می دویدم

 هنوز من بی تو...

 وقتی پیدایت کنم

 دیگر چشمهایم را نخواهم بست...

دلنوشته...

تولد وازه ای است در پی معنا شدن   مفهومی ست در تب و تاب رسیدن   تولد بهانه ست برای دلتنگ خود شدن   شانه ای ست برای جست و جوی خویشتن   تولد بهانه ای ست برای یک جمع دوستانه   برای چند لحظه باهم خندیدن   برای خرید یک شاخه گل   برای جاری شدن یک قطره اشک   و کشیدن "آهی" از سر دلتنگی   تولد علامتی ست پرمعنا   در سررسید زندگی ها   گاه بهانه ای ست برای نوشتن یک متن   یاسرودن یک شعر   تولد گاه یهانه ای ست برای فریاد بودن   رهایی از پله تنهایی   و اندکی به دنبال خود گشتن   تولد مفهومی ست ناپیوسته در زندگی ما   و عشق مفهومی پیوسته   با عشق زندگی کن تا پیوسته متولد شوی دلنوشته...ادامه مطلب